اطلاع از بروز شدن
پنج شنبه 87 تیر 6
با تشکر از دوستان عزیزی که نقد کتاب « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟» را دقیق مطالعه کردند و نظرهایی نوشتند، بعضی از این نظرات را نقل می کنم و توضیحاتی هم می آورم.. البته به دلیل امکانات سایت پارسی بلاگ که بیش از سی هزار حرف را در یک پست نمی پذیرد، مجبورم این نوشته را در دو قسمت بنویسم.
دوست گرامیمان مرهم نوشته است:
سلام بر پسر عموی بزرگوارم!
زیارت ها قبول...می دانم که به یاد همه ی مشتاقان بوده ای حتی چونان من روسیاهی!
آرزو می کنم و در جوار حزم رضوی برایتان زیارتش را در 13 تیرماه می طلبم تا خرافی بودن نحوست عدد 13 بیشتر ثابت شود.
من هم عذر تقصیر دارم و مشغله ی زیاد سلب توفیق حضورم شد. اما با خواندن تمامی پست های قبلی جبران کردم و البته همیشه ذکر خیرتان با جناب طلایی هست. کتاب مذکور در پست اخیرتان را خوانده ام. از نظر من برای افرادی که اعتماد به نفس کم و پایین دارند ایجاد انگیزه می کند و می تواند مفید باشد. اما باید راه کار آن ها را اضافه کرد. یعنی برای مراحل بعدی به درد آن ها نمی خورد. نگاه مثبت به امور و قابلیت تطبیق با شرایط از محسنات این کتاب است. ولی همان طور که شما هم اشاره کرده اید نمی توان توانمندی های انسان ها را در عالم موش ها نمایش داد! موفق باشید یا علی...
سلام بر سید بزرگوار.. نگاه ریزبینانهی شما ستودنی است اما یک ان قلت به این مبحث دارم...
به غیر از قرآن و کلام معصومین علیهم السلام مابقی متون خالی از اشتباه و ایراد نیستند. ولی انسان باید بتواند از هر متنی استفادهی لازم را ببرد و از آن بگذرد!
شاید جالب باشه براتون بگم که یکی از دوستانم در مسائل اعتقادی و مسالهی تسلیم و رضا مشغول بود و به تمام زبان های دینی نتونستم قانعش کنم که باید از کنار اتفاقات گذشت و مسیر جدیدی رو در پیش گرفت!!
آخر سر همین کتاب رو بهش معرفی کردم که مطالعه کنه!! و اثری بسیار باور نکردنی داشت...
بالاسر حضرت ثامن الائمه به یادتون بودم به اسم!! یا علی
از این دو بزرگوار تشکر می کنم که هر دو در حرم رضوی دعاگویم بوده اند و انگار دارد دعایشان مستجاب می شود و من اتفاقاً در سیزدهم تیرماه به زیارت و پابوسی آن امام همام مشرف خواهم بود. البته من در همان نوشته ها هم منکر تاثیر کتاب مزبور نشدم و در نگاه خوش بینانه نوشته بودم که می خواهد عنصر تغییر را یادآوری کند و خوانندگان را متوجه قدرت درونی تطبیق با شرایط و ناامید نشدن از ادامه ی مسیر را بکند. من در آن نگاه خوش بینانه نخواستم بگویم که این کار بدی است و نباید بدان توجه کرد که فقط گفته ام با این که حرف خوبی است اما نویسنده ی کتاب چیز جدیدی نگفته است. حرف من این بوده و هست که ما در معارف غنی و انسان ساز اسلامی خود چنین آموزه هایی را به وفور داریم که نا آشنایی ما با آن ها می تواند باعث کیمیاگری دیگران برای ما باشد و نسخه های انسان ساز را برای درد های اجتماعی و فردیمان انتخاب کنیم؛ در حالی که به یقین نسخه هایی که بر پایه ی وحی الهی نباشد نمی تواند در دراز مدت بشریت را به سعادت و خیر رهنمون باشد.
دوست محترم و اندیشمندم محمد علی! خودتان بیش از من اطلاع دارید اینکه آن دوست شما جز با این کتاب قانع نشد، دلیلی بر نبودن پاسخ به سوالات و شبهه هایش در معارف دینی نیست. منتهی در نسخه های اسلامی هم نسخه نویس مطرح است که از چه میزان توانمندی برخوردار باشد و هم نسخه پذیر که دارای چه استعدادی باشد. می دانید که دردهای فکری و اعتقادی نیز مانند درد های فیزیکی و جسمی هستند که نمی توان همه را با یک نسخه درمان کرد.
بیتا سالک دوست و همراه محترم دیگری است که چنین نوشته است:
با احترام به عقیده ی شما در بیاناتی که فرمودید، نظر خودم رو در اینجا براتون می نویسم: کتاب مورد نظر رو خودم شخصا مطالعه نکردم اما در زمینه ی تغییر و از نویسندگان خارج از ایران به عنوان مثال Neale Donald Walsch در کتاب گفتگو با خدا.. که پست های زیادی از وبلاگ دلبر 14 ساله را شامل شده مطالبی رو انتخاب کردم و نوشتم و این کتاب را خودم چندین بار خواندم. و به طور عملی نتایج حیرت آورش را در جهت مثبت تجربه کردم.
مسلم است که بزرگان بی نظیری از ایران خودمان چنین اندیشه های گوهر باری را برایمان به ارمغان باقی گذاشته اند.
شما به این بیت زیبا از سعدی بزرگوار دقت کنید. بنی آدم اعضای یک ییکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
در اینجا گفته شده بنی آدم.....نه فقط مردم مسلمان ایران زمین!!!
من سال هاست که در خارج ازکشور زندگی می کنم و بدون هیچ مقایسه ای به صورت آشکارا تفاوت ها را می بینم و لمس می کنم. در غرب علیرغم تبلیغاتی که در ایران می شود - حس انسان دوستی و یکی بودن بیشتر به چشم می خورد. و به نظر می رسد معنای سخن سعدی را بهتر درک نموده اند. شاید از این روست که طالب کیمیا و کیمیا گران ما می شوند!!!
و اما راجع به احادیث از بزرگان دین: در این نمونه ها که شما لطف کردید و مثال زدید، دقت کنید. همان طور که شما فرمودید معنای آن ایجاد تغییر است اما با ترسی که در پس آن نهفته و یا هویدا ابراز شده است. در تمامی مذاهب این ترس به چشم می خورد. به عنوان مثال القاب و کلماتی که در این جا آمده است: مثل: زیان کار و ملعون..
و مرگ را که آغازی دلپذیر است شایسته ی عقب افتادگان می نامد.
آه .....خداوند مهربان که انسان را با اراده ی آزاد آفریده را لعن نمی کند. ما که به گفته ی سعدی همه یکی هستیم و درد یکی درد دیگران است چگونه می توانیم به لعن و نفرین دیگران بپردازیم؟!!
و اما دوست گرامی تنها هدف من از وبلاگ نویسی و ارتباط با انسانها چه ایرانی و چه خارجی فقط انجام این رسالت است که آنچه را با بهایی گران تجربه نموده ام به دیگران یادآور شوم. که همانا تغییر است.
تغییر در افکار و اندیشه ها، تغییر در گفتار و نوشتار، تغییر در عمل که با تغییر من (ما) دنیا تغییر خواهد کرد.
خداوند می فرمایند: تغییر از حق هم بالاتر است.
ممنون از شما... در آغوش حق شاد و سلامت باشید
با تشکر از این دوست گرامی نکته ای را که قبل از هرچیز باید بدان اشاره کنم این است که کسی ادعا نکرده است که فقط مردم مسلمان ایران زمین در آفرینش ز یک گوهرند. اتفاقا این سخن نغز را قبل از سعدی، پیامبر عالیقدر اسلام گفته است و بی تردید هم سعدی این شعر زیبایش را از آن حضرت فرا گرفته که فرمود: ای مردم ! انسان ها مانند دندانه های شانه هستند که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. ای مردم! شما همه از تبار آدمید و آدم از خاک آفریده شده است. بنابراین عرب بر عجم و سفید بر سیاه هیچ ویژگی و برتری ندارند. برتری انسان ها فقط با تقوای الهی است.
قبل از پیامبر نیز این سخن خداوند در قرآن کریم است که یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (حجرات / 13 )
یعنی: اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها{ی گوناگون} قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ {تبار و قبیله و .. ملاک امتیاز و برتری گروهی بر گروه دیگر نیست؛ زیرا} گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.
ما بر اساس دیدگاه های دینی خود انسان ها را یکی می دانیم و از یک ریشه.. انسان ها همه دارای فطرت پاک الهی هستند که نمی توان آن ها را در این دیدگاه به غربی و شرقی تقسیم کرد. ما هرگز ادعا نکرده ایم که غربی ها آدم های بی احساس هستند که حس انسان دوستی و یکی بودن ندارند. مگر انسان غربی با انسان شرقی در انسانیت چه تفاوتی دارد؟ بوی سادگی، بی ریایی، مهربانی و انسان دوستی در هرجایی که فطرت الهی انسان دستخوش هوی و هوس ها نشده باشد به مشام می رسد حالا غرب باشد یا شرق... ضمن اینکه اگر مشکلی هم در رفتار و برخوردهای شرقی ها یا بهتر بگویم مسلمانان وجود دارد، بیشتر به آن بر می گردد که از دینشان و خدایشان فاصله گرفته اند و به همین جهت و به قول شما بسیاری از غربی ها طالب کیمیا و کیمیاگران ما شده اند وما غافل از این همه نعمت الهی.. این گفته ی سید جمال الدین اسد آبادی را من از این و آن شنیده ام که گفته است: در غرب اسلام را دیدم اما مسلمان ندیدم و در شرق مسلمان دیدم اما اسلام را ندیدم...
اتفاقا تمام حرف من هم همین بوده است که چرا ما باید کیمیایمان را، ثروتمان را، علممان را و خلاصه هویت الهی و انسانی خودمان را به گونه ای فراموش کنیم که دیگران بیایند و آن ها را ببرند و به اسم خودشان به ما آموزش بدهند؟ شاید فرصتی بشود تا در آینده در زمینه ی ریشه ی علوم و مبدأ پیدایش آن ها و خواب آلودگی و سستی و رخوت ما شرقیان مسلمان در حفظ و حراست از علوم خویش چیزهایی بنویسم که چگونه از رنسانس به بعد، همه را دودستی به دیگران دادیم و خود به استراحت پرداختیم تا آن ها برای ما مثلاً نوکری کنند و محصول علممان را تحت عنوان محصولات تکنولوژیکی و... به خورد خودمان بدهند..
در باره ی احادیث مذکور و ترسی که در پس آن ها نهفته است نیز باید گفت مگر می توان ترس را از انسان جدا کرد؟ مگر زندگی بدون ترس مفهوم دارد؟ ترس چیزی نیست که اختصاص به مذاهب داشته باشد؟ مگر امروز قانون کشورهای غیر مذهبی و لائیک موجب ترس نمی شود؟ اگر این ترس نباشد که سنگی روی سنگ بند نمی شود. خب واقعا آیا ترساندن مردم از نتیجه ی درجا زدن و مقاومت در برابر تغییرات، عیبی بر ساحت مذاهب می نشاند؟ اینکه گفته اند زیان می کنید اگر با تغییرات تغییر نکنید موجب اشکال است؟ حالا گاهی این ترس در بیان و گفتار مطرح می شود و گاهی به شیوه ی اسپنسر جانسون در نتیجه ای که در داستان از سرنوشت آدم کوچولویی به نام« هم» به خواننده می دهد.
حالا تعابیری از جمله اینکه «زیان کار است کسی که به حساب روزانه ی خود رسیدگی نکند» آیا هشداری برای نتیجه ی زیانی که «هم» یا هر کس که با تغییر حرکت نکند، می بیند نیست؟ آیا هشدار دادن کار خوبی است یا کار بدی؟ با صرف نظر از مذهب و ادیان الهی، اگر هشدار را از زندگی آدمی حذف کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بنابراین باید گفت درود بر دانشمندان و بزرگان دینی که با پیش بینی نتایج رفتار و اعمال انسان، او را به خطراتی که متوجهشان است آگاه می کنند.
جنابعالی با یک دید عرفانی مرگ را آغازی دلپذیر می دانید و درست هم همین است. اتفاقا امامان معصوم شیعه پیش قراولان عرفان هستند و از این رو از مرگ استقبال می کنند و آن را ملاقات با حضرت عشق مطلق می دانند. اما چه توقعی هست که همه ی مردم چنین بیندیشند؟ و لابد می دانید که امامان و اصولا رهبران اجتماعی با زبان عموم مردم سخن می گویند. آیا به راستی برای کسی که مرگ را پایان تمام آمال و آرزوها می داند، هشداری بهتر از این هست که بگوید اگر از کاروان تغییر عقب بیفتی گویا مرده ای... یا برای کسی که از ملعون شدن می هراسد بیمی بهتر از این هست که بشنود اگر با زمان حرکت نکند ملعون است؟
در نهایت و ضمن اظهار ارادت و تشکر مجدد از همفکری و همکاری ارزشمندتان در بحث باید بگویم که آن نقل قول از خداوند که نوشته اید می فرماید تغییر از حق هم بالاتر است برایم نامفهوم بود و جایی با چنین جمله ای برخورد نکرده ام. خوشحال می شوم و سپاسگزار اگر مدرکی دارد ارائه فرمایید تا بدان جا مراجعه کنم.